I love this poem too. Although I have never written a poem in my life :((, I know that my mother knows about what is in my heart and about the content of that hypothetical poem.
I'm always amazed by the strong connection between mothers & daughters whether they know it or not. I haven't had a heart to heart talk with my mother for a couple of months now. When I'm on the phone with her, I know I don't have to say anything. She already knows there is something going on when she explains the dream she had about me the other night. The only thing I tell her is "no everything is fine". She is already under enough pressure as it is. I don't want to add to her burden. Besides, the only thing I need from her is her love.
Anonymous said…
To our moms (by Moshiri):
زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با بنفشه ها نشسته ام سالهای سال صبحهای زود در کنار چشمه سحر سر نهاده روی شانه های یکدگر گیسوان خیس شان به دست باد چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم می ترواد از سکوت دلپذیرشان بهترین ترانه بهترین سرود مخمل نگاه این بنفشه ها می برد مرا سبک تر از نسیم از بنفشه زار باغچه تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با همان سکوت شرمگین با همان ترانه ها و عطرها بهترین هر چه بود و هست بهترین هر چه هست و بود در بنفشه زار چشم تو من ز بهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهار ها رسیده ام ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من لحظه های هستی من از تو پر شده ست آه در تمام روز در تمام شب در تمام هفته در تمام ماه در فضای خانه کوچه راه در هوا زمین درخت سبزه آب در خطوط درهم کتاب در دیار نیلگون خواب ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام ای نوازش تو بهترین امید زیستن در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام در بنفشه زار چشم تو برگهای زرد و نیلی و بنفش عطرهای سبز و آبی و کبود نغمه های ناشنیده ساز می کنند بهتر از تمام نغمه ها و سازها روی مخمل لطیف گونه هات غنچه های رنگ رنگ ناز برگهای تازه تازه باز می کنند بهتر از تمام رنگ ها و رازها خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است من ترا به خلوت خدایی خیال خود بهترین بهترین من خطاب میکنم بهترین بهترین من
- I learned you were not using your car regularly when I saw that giant spider web behind the window in the back seat! -- or you learned that I don't clean regularly!
I remember once when I was in school, couple of friends suggested skipping the class and going to see a movie. Of course the nerd in me couldn't handle the stress of missing a lecture. So I announced that I wouldn't go with them but I would gladly go to class and share my notes with whoever likes to have them later. I don't recall the content of that lecture nor do I recall the course but I never forget that I didn't watch 'the Banu Ordibehesht' with my friends.
Photo from here . “God puts rainbows in the clouds so that each of us- in the dreariest and most dreaded moments- can see a possibility of hope.” Maya Angelou Some time ago, I had the pleasure of attending one of Maya Angelou’s talks. I was very excited about listing to her. When I bought the ticket, I told to myself that was an early birthday present for me. I went for the talk to be inspired and to figure out why this woman was so successful as she was. Although I never regret going to that talk (since I learned one or two things), the talk was not as inspiring as I hoped. I had heard better talks before. She is not one of those people that I call gifted public speakers. She was witty and smart but didn’t really do it for me. However, what I learned was that I can be a rainbow in someone’s cloud. When she was talking about a rainbow, she was talking about her cripple poor uncle who not only changed her life but had an impact on other kids in the neighbourhood. When she was t...
Everyone will have a bad day. Eveyone will be humiliated at some point in their life. Today was my turn. I keep telling myself to not feel too bad. It's not working!!!
Comments
Thanks for sharing...
And be happy my dear Daisy!
I'm always amazed by the strong connection between mothers & daughters whether they know it or not. I haven't had a heart to heart talk with my mother for a couple of months now. When I'm on the phone with her, I know I don't have to say anything. She already knows there is something going on when she explains the dream she had about me the other night. The only thing I tell her is "no everything is fine". She is already under enough pressure as it is. I don't want to add to her burden. Besides, the only thing I need from her is her love.
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام
سالهای سال
صبحهای زود
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر
گیسوان خیس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه
بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشه ها
می برد مرا سبک تر از نسیم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با همان سکوت شرمگین
با همان ترانه ها و عطرها
بهترین هر چه بود و هست
بهترین هر چه هست و بود
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من
لحظه های هستی من از تو پر شده ست
آه
در تمام روز
در تمام شب
در تمام هفته
در تمام ماه
در فضای خانه کوچه راه
در هوا زمین درخت سبزه آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خواب
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام
در بنفشه زار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش
عطرهای سبز و آبی و کبود
نغمه های ناشنیده ساز می کنند
بهتر از تمام نغمه ها و سازها
روی مخمل لطیف گونه هات
غنچه های رنگ رنگ ناز
برگهای تازه تازه باز می کنند
بهتر از تمام رنگ ها و رازها
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من ترا به خلوت خدایی خیال خود
بهترین بهترین من خطاب میکنم
بهترین بهترین من